تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .
.
.
.
ب من برگردون احساسی ک آرومم کنه بازم
وگرنه من بدون تو با دلتنگی نمی سازم
میام پیش تو ک رفتی حالا ک سرد و غمگینم
تو هم برگردون آغوشت ک من محتاج تسکینم
.
.
.
جانم بلب از لعل خموش و رسید
از لعل خموش باده نوش تو رسید
گوش ثوشنیده ام دردی دارد
درد دل من مگر به گوش تو رسید
.
.
.
ای زلف مسلسلت بلای دل من
وی لعل لبت گره گشای دل من
من دل ندهم بکس برای دل تو
تو دل مده بکس برای دل من
.
.
.
کم نامهی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه میشوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست
.
.
.
در دفتر شعر من صدا پنهان است
یک رود پر از ستاره در جریان است
من در سر خود ابر زیادی دارم
جیب کلمات من پر از باران است
.
.
.
در وطن مثل غریبانم،نمی دانم چرا
روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا
هر که از روی دل جانم فدایش می کنم
مثل عقرب می زند نیشم، نمی دانم چرا
.
.
.
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر از هزار نتوانم کرد
خواجه عبدالله انصاری
.
.
.
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگست وادم مثل شیشه